سرمایه داری در نزدیکی مسجدی رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل. یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که … رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید. ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید. صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست. ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند. قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید و گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا ایمان ندارند
وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد؟
روزی یک مرد ثروتمند، پسر کوجکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیرند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی ازاین سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی فکر کرد و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهارتا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنهابی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!
۱. مهم این نیست که در زندگی چه چیزی می خواهید، مهم این است که بدانید چگونه به آن برسید.
۲. بسیاری از مردم خیال می کنند که دارند فکر می کنند در حالی که صرفا در حال نظم و ترتیب دادن مجدد به پیشداوری هایشان هستند
۳. آن که امید های بیشتری دارد، عمرش طولانی تر است.
۴. یادتان باشد که زندگی، دشمن شما نیست اما طرز تفکرتان می تواند دشمن شما باشد.
۵. مردی که کوه را از میان برداشت اول شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد.
۶. هر عدم موفقیتی را پله ای برای صعود بعدی در نظر بگیر.
۷. پیشروان، انسانهایی هستند که بپا می خیزند و شرایط مطلوب خود را می جویند و اگر نتوانند بدان دست یابند به ساختن آن همت می گمارند.
۸. فکر انسان مانند چتر نجات است وقتی خوب کار می کند که کاملا باز شود.
۹. مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم، مهم این است که در چه راستایی گام برداریم
۱۰. بزرگترین اشتباهی که کسی مرتکب میشود این است که دائم از اشتباه کردن بترسد.
۱۱. شکست عدم موفقیت نیست شکست یعنى تاخیر در پیروزى
۱۲. مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده، شاید، قله تنها در یک قدمی تو باشد.
۱۳. مشکلات میتوانند سرعت تو را کم کنند ولی تنها چیزی که میتواند کاملا تو را متوقف کند خودت هستی.
۱۴. ماه را نشانه بگیر ،هر چفدر اشتباه کنی باز میان ستاره ها خواهی افتاد.
۱۵. بزرگترین رمز موفقیت این است که هیچ رمزی در کار نیست.
1-اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست،او جانشین همه نداشتن های من است.
2-خدا به من زیستی عطا کن که در لحظه مرگ،به بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کردم،سوگوار نباشم.
3-به زور می توان چیزی را گرفت اما به ذور نمی توان ان را نگه داشت.
4-ارزش وجودی انسان به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
5-اگر قادر نیستی خود را بالا ببری،همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری.
6-هر کس را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند،بدان گونه که احساسش می کنند هست.
7-وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ می کند پرهایش سفید می ماند،ولی قلبش سیاه میشود.دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.
8-دل های بزرگ و احساس های بلند،عشق های زیبا و پر شکوه می افرینند.
9-اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی ازار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن!در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
10-اکنون با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم.این زندگی من است.
11-وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند. وقتی می خواستم ستایش کنم،گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن،گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن،گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید،می خواهم پیاده شوم.
12-به سه چیز تکیه نکن،غرور،دروغ و عشق.ادم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد.
13-زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق می ورزد.
14-خدایا به هر کس دوست می داری بیاموز
که عشق از زندگی کردن بهتر است،
و به هر کس دوست تر می داری،بچشان
که دوست داشتن از عشق برتر است.
15-تا بی پناه نگردم،پناهم نخواهی داد
تا نیفتم،دستم را نخواهی گرفت.
16-وقتی عشق فرمان می دهد،
«محال»سر تسلیم فرود می اورد.
17-عشق در اوج اخلاصش به ایثار رسیده
و در اوج ایثارش به قساوت.
18-می دانم تشنه ای اما.....
اما این دریا را در کوزه نمی توان کرد.
19-تنهایی،ارمگاه جاوید من است
و درد و سکوت، همنشین تنهایی من!به پریشانی یک ارزوی اشفته چه می دانم چگونه از تنهایی اتاق گریختم عشق فراتر ازانسان و فراتر از خدا نیز هست و ان دوست داشتن است.
20-دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود را تا بلندترین قله عشق های بلند،پایین نخواهم اورد.
در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهموم بازاریابی به دانشجویان خود بود:
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن” ، به این میگن بازاریابی مستقیم
شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : ” اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن” ، به این می گن تبلیغات
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن” ، به این میگن بازاریابی تلفنی
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : ” در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟” ، به این میگن روابط عمومی
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : “شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟” ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن” ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن” و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن” به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا
شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : “من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن” ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار...
چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنهارا شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم،
هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد.فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. » ...شمع دوم گفت: ... « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد.وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت: « من
عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری
انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد.کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمیسوزید؟»چهارمین
شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع
های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود.ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم*
به گزارش خبرگزاری فرانسه جوزف آلتمن، آرتورو آلوارز- بویلا و جیاکو ریزولوتاتی به عنوان برندگان مشترک جایزه پژوهش فنی و علمی پرنس آستوریاس اعلام شدند.
بنیاد آستوریاس اعلام کرد: "این سه دانشمند در سراسر دنیا به خاطر فراهم آوردن شواهدی محکم بر باززایی سلولهای عصبی در مغزهای بالغ (نوروژنز) و به خاطر کشف آنچه سلولهای عصبی آینهای نام گرفتهاند، از پیشگامان در حوزه عصبشناسی شمرده میشوند."
"پژوهشهای آنها مسیرهای امیدوارکنندهای را به سوی ایجاد درمانهایی برای مقابله با بیماریهای تحلیلبرنده عصبی و اختلالات مربوط به مغز مانند بیماری آلزایمر، بیماری پارکینسون یا اوتیسم گشوده است."
آلتمن هنگامی که پژوهشگر موسسه تکنولوژی ماساچوست بود "در دهه 1960 پدیده نوروژنز را در پستانداران بالغ کشف کرد که بیانگر آن است که این سلولهای عصبی جدید نقشی مهم در فرآیند یادگیری و حافظه دارند."
بنیاد آستوریاس سالانه هشت جایزه هر کدام به ارزش 50000 یورو (70000 دلار) را در حوزههای ارتباطات و علوم انسانی، پژوهش علمی و فنی، علوم اجتماعی، هنرها، ادبیات، همکاری بینالملی، شناخت و ورزش اهدا میکند.