رسالت مهندسی صنایع

 

شاید به نوعی رسالت اصلی مهندسی صنایع را بتوان تغییر روش ها در جهت بهبود آن ذکر کرد. 

اگر مهندسی صنایع را به چند شاخه اصلی : کنترل پروژه ،کنترل تولید ،کنترل کیفیت و تحلیل سیستم تقسیم کنیم ،به طور مشهود می توانیم تلاش مهندسان صنایع را برای بهبود روش در هر یک از شاخه ها ملاحظه کرد. 

مثلا در کنترل پروژه ما سعی می کنیم با تغییر عادات ها هر فعالیت در صورت امکان در زمان تعیین شده انجام دهیم که به نوعی همان افزایش بهره وری می باشد.کنترل تولید و کنترل کیفیت هم کاملا مشابه کنترل پروژه بوده،فقط نوع کار مورد نظارت عوض می شود. 

تحلیل سیستم هم که نماد کامل تغییر روش ها و تلاش در جهت بهبود آن در سازمان می باشد. البته این تغییر روش آن چنان هم ساده نیست و شاید برای یک تغییر کوچک سالها باید تلاش و فرهنگ سازی کرد. در مورد تغییر عادت ها یاد یکی از خاطرات آشنایان افتادم که تعریف می کرد :

 

یک روز برای مسافرت به شمال سوار اتوبوس شدم،در صندلی جلوی من یک پیرمرد و پیر زن  

باصفایی نشسته بودند. بعد از حرکت اتوبوس دیدم پیرزن استکان های کمر باریک با نعلبکی  

را از ساکش بیرون آورد و با فلاکسی که داشت شروع به ریختن چای کرد. 

بعدش هر دوتاشون به همان شیوه سنتی یعنی ریختن چای در نعلبکی شروع به خوردن کردند.


 

این موضوع مثال کامل و جالبی برای پا فشاری عادات غلط در سازمان ها می باشد. 

در مسافرت چه جای استکان و نعلبکی ای. 

با کمی دقت نظر می توانیم مشابه این رفتار های غلط را به وفور در سازمان ها دید.


حکایت های پندآموز

داستان پسرک و بستی فروش 

 پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست.  

پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.
پسر بچه پرسید: یک بستنی میوه ای چند است؟ 
پیشخدمت پاسخ داد: پنجاه سنت. 
پسر بچه دستش را در جیبش فرو برد و شروع به شمردن کرد. 
بعد پرسید : یک بستنی ساده چند است؟  
در همین حال تعدادی از مشتریان در اتتظار میز خالی بودند.  
پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد : 35 سنت. 
پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت: لطفا یک بستنی ساده. 
پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت. 
وقتی پیشخدمت بازگشت، از آنچه دید حیرت کرد. 
آنجا در کنار ظرف خالی بستنی دو سکه پنج سنتی و پنج سکه یک سنتی گذاشته شده بود‌ ؛  
برای انعام پیشخدمت


حکایت های پندآموز

داستان مرد ماهیگیر  

یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیری از کنارش رد شد که توش چند تا ماهی بود .
از مکزیکی پرسید : چقدر طول کشید که این چند تا رو گرٿتی ؟
مکزیکی : مدت خیلی کمی .
آمریکایی : پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد ؟
مکزیکی : چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کاٿیه .
آمریکایی: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی ؟
مکزیکی : تا دیر وقت می خوابم ، یه کم ماهی گیری می کنم . با بچه ها بازی می کنم . بعد میرم توی دهکده می چرخم ، با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن . خلاصه مشغولم به این نوع زندگی !
آمریکایی : من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم . تو باید بیشتر ماهی گیری کنی . اون وقت

ادامه مطلب ...

دکتر شریعتی

 

اگر دروغ رنگ داشت ؛

هر روز شاید ؛ 

ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست 

و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود  

         ....   

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛ 

عاشقان سکوت شب را ویران میکردند

اگر براستی خواستن توانستن بود ؛   

                ....

محال نبود وصال ! 

و عاشقان که همیشه خواهانند؛ 

همیشه میتوانستند تنها نباشند 

         ....

ادامه مطلب ...

ماجرایی تامل برانگیز : میزان فاصله ی قلب آدم ها و تٌن صدا

استادى از شاگردانش پرسید

 

چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

 

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت:

چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم

 

ادامه مطلب ...